پایگاه خبری تحلیلی نوداد گیل :سیدرضا فر حسینی، محمدرضا الماسخاله، اشکان ناظمی، میلاد پورمحسن، هادی تامینی، بابک پورغلامی...
بدون اینکه واقعا پژوهشی کنیم می توانیم به رابطه ی برخی از نام فامیل این بازیکنان به برخی چهره های شاخص ورزشی و غیر ورزشی پی ببریم.
آیا هادی تامینی بازیکن بدی بوده؟ ابدا. او یکی از بهترین مدافعان تاریخ گیلان بوده. پس بحثی درباره ی کیفیت این افراد نیست. اما شاید هم کسی را داشته که بتواند بین استعداد خود و نام ملوان پل بزند. فقط شاید.
میخواهم به این برسم که توی این فسادخانه ی فوتبال، سالی چند بچه ی مستعد نادیده گرفته میشود. به حکم اینکه نام خانوادگی اش مثلا شعبانی نیست، که بتواند راهی به سپیدرود و داماش و ملوان پیدا کند.
خوشبختانه اقتضای حرفه ام در خبرنگاری مرا به زمینهای فوتبال روستاهای دور هم کشانده است. مثلا جایی در رانکوه املش با فوتبالیست جوان زخمخورده ای گفتگو کردم که جمله اش هرگز از خاطرم نمی رود؛
" این فوتبال، دوزار هم نمی ارزد. "
بله .افشین چاووشی نمونه ی خوبی ست. با او از گل کوچک دبیرستان همبازی بوده ام. فوتبالش را در هلال احمر علی اصغری تماشا کرده ام. و در زمین لامپ سازی کنارش تمرین کرده ام. در استقلال شهرداری هم او کاپیتان بود و ما ریزه میزه هایی که اجازه ی تمرین با تیم را پیدا کرده بودیم. او یک استعداد اصیل بوده. و کسی که در این شهر از چنین موهبتی بی بهره باشد شرکت در تست این باشگاههای بی صاحب هم برایش رویایی ست.
چه بسیار بچه های مستعد محلات که خواستم به گونه ای پُلی برای پیشرفتشان باشم. لااقل اگر دلال بازیکن بودم می توانستم کمکی باشم. اما خب افتخارش را نداشته ام که با (ف. کاف) های خونخوار رفاقت بزنم. و درهای باشگاههای این شهر هم به روی غیردلالها بسته است.
اخیرا شنیدم انوش جهانی هم بچه اش را به سپیدرود انداخته است. اما نامی از او در سایت باشگاه ندیدم. خدا را شکر که کذب بوده. اما به هر حال اگر هم راست بود چه اشکالی داشت. اگر آقای الف بچه اش را به فلان تیم قالب نکند خب آقای ب می کند. پس باید جنبید. که از قافله عقب نماند. به هر حال این پسران هم یک لگدی بلدند به توپ بزنند. حق دارند که رشد کنند. از بیکاری که بهتر است.
یادم می آید زمانی که با جوانان استقلال شهرداری تمرین می کردم حمید سجادی هم جزو کادر باشگاه بود. دیگر این موضوع، بین همه بچه های تیم جوک شده بود که حمیدخان هر کاری می کرد که وحید جان (پسرش) بتواند فوتبالیست شود. اما خدا انگار بچه را برای همه چیز ساخته بود جز فوتبال. هر بار که قرار می شد بازی کنیم وحید سجادی، انگار که ریوالدو باشد، از سوی پدر و دوستان پدر در باشگاه، میشد همه کاره ی بازی. همانطور که میگفتند همه ی راهها به رم ختم میشود، در بازی ما هم همه ی توپها به وحید جانِ جان ختم می شد. آخ اگر یک گل می زد پدرش آنچنان ذوق می کرد که یوهان کرایوف از گل یوردی نمی کرد. چه صحبتهای تاکتیکی که بین پدر و پسر رد و بدل نمی شد. اصلا اگر آن مطالب ثبت شده بود الان هیتزفلد می توانست آنها را در دانشگاههای فوتبال جهان تدریس کند.
البته که حمید و وحید سجادی هم حق داشتند تلاششان را برای خوب زندگی کردن بکنند. پسر مارادونا هم کوشید در فوتبال به جایی برسد. که نرسید. همه حق دارند.
گاهی در تست باشگاهها حاضر می شوم و تماشا می کنم. گاهی یک نیمه فرصت بازی تمرینی به جوانها می دهند که خود را نشان بدهند. حالا حساب کنید تمام آن بازیهای تمرینی که وحیدهای سجادی و وحیدهای شعبانی به واسطه ی فامیلی شان در باشگاهها غصب می کنند چه فرصت رویایی کمیابی برای بچه های رانکوه و گوراب زرمیخ و لشت نشاست.
اگر دیده باشید شاید تصویر جوانی را که مثلا آقای احمدی صفت، نامش را جزو خط خوردگان تست داماش اعلام کرده، در آن لحظات خط خوردن، از جنبه ی حقارت و آسیب پذیری، از تصویر معتاد بزهکاری که به زندان می برند چیزی کم ندارد. احمدی صفت به حکم حرفه و رای همکارانش، خوبها را نگه می دارد و باقی را خط می زند. او هم می داند که در این فوتبال خبری نیست.
یادم می آید در کلاس مربیگری، مدرس ما، سید وحید امیری بود. به ما می گفت که بازیکن باید گرگ باشد. البته مقصود او جنگندگی در بازی بود. ولی عبارت، عبارت زشتی ست. و در خود پیامی دارد. که فضای فوتبال ما چیست، و چه جور آدمی می خواهد.
مجید صالح ها که متین و موقرند به جایی نمی رسند. آنها (م. ص) هستند. و تا (ف. کاف) شدن خیلی مانده است. مثلا همین حمیدرضا منصوری، برای سرمربی بودن در تیم سپیدورد که با گلها و با درخشش او، تاریخ طلایی اش رقم خوردده است به اندازه ی کافی گرگ نیست. افشین ناظمی هم گرگ خوبی از آب در نمی آید. اینها بیش از اندازه سالمند. کاش این (ف. کاف) ها وورکشاپی هم برای مربیان ما برپا کنند. خب آخر، اینها هم حق دارند.
همه حق دارند. مهاجمان حق دارند گل بزنند و دروازه بانها حق دارند مانع آنها بشوند. فوتبالی ها حق دارند خر خود را هر چه پر شتاب تر برانند و ما هم حق داریم تا جایی که می توانیم بنویسیم. این وسط اما داورهای اجتماع ما، باید نزدیک به صحنه باشند. آنها حق اشتباه ندارند.
نویسنده : وحید شعبانی