به گزارش پایگاه خبری تحلیلی نوداد گیل :فوتبال حرام است. فدراسیون فوتبال حرامکده، فوتبالیستها حرامیان، و آنها که از قبال آن ارتزاق می کنند، حرامخواران.
بعد از این عبارتها به یقین عده ای در مقابلش موضع می گیرند. آنها چه کسانی خواهند بود؟
اول خود حرامیان. یعنی فوتبالیستها. آنها در ازای بازی و تفریح و شهرت و زد و بند با انواع و اقسام (( ف. کاف )) ها میلیونر می شوند. البته تمرین هم می کنند. اما شام شاهانه و استخر و سونا و جکوزی و ماساژور و حساب بانکی در حال انفجار، یا قصر آجودانیه و زعفرانیه، خستگی از تن فرهاد کوهکن هم به در می کند.
دسته ی دوم که خدایان این حرامستانند دلالانند که در هر لباس و کسوتی یافت می شوند. آنها که با جابجا کردن ستاره های در پیتی که بهترینهایشان پیروزی بر فوتبال بدبختی مثل بحرین را جشن میگیرند، در تهران به آن می بازند، و مالدیو آبکش شده ی سال 98 را یک بر صفر در هم می کوبند، دلالان با جابجا کردن این حیف نانها به نان و نوا می رسند. همه ریز مطلب را می دانند و من تفصیل نمی دهم.
دسته ی سوم بنده های خدا که شغل حرفه ای در جوار این حرامخانه دارند. خبرنگار و نتیجه نویس و گزارشگر و کارمند هیئت و داور و ناظر و پزشک تیم و روانشناس باشگاه و راننده ی آمبولانس استادیوم و بوقچی مواجب بگیر کانون هواداران. اگر دروازه ی فدراسیون را بر شرع و عدالت، گل بگیرند اینها باید حرفه ی تازه اختیار کنند. کار نیست. پس فوتبال باشد بهتر است. بالاخره یک آب باریکه ای هست. میشود با در آمدش قسط پرایدت را بدهی.
دسته ی چهارم هوادارانند. بچه هایی که بالاخره باید چیزی را دوست داشته باشند. مجیدی نشد، کریمی. کریمی نشد، شجاعی، شجاعی نشد، صادقی... پشت این قرمز و آبی ها، رنگ به رنگی ها دلیلی بر مهربانی، نوعدوستی، و وقار انسانی نیست. چیزی شبیه همان تیفوسی های اروپایی. شریعتی نخوانده ها، مطهری نشناس ها، امیرکبیر گم کرده ها، مصدق ندیده ها، و آوینی گریزها...
حتی خدمت سربازی را در انتظامات استادیوم آزادی گذرانده ام، و گفتن ندارد و همه می دانند که چه کسانی به استادیوم می روند و آنجا چه فرهنگی بروز پیدا می کند. بقول گزارشگران محبوبمان: تماشاگران فهیم ایرانی. فهم عمیقشان نمی گذارد به این فکر کنند که پولهای فوتبال از کجا می آید و به کجا میرود. فقط داد کشیدن و رها کردن هیجانهایشان پای شبکه ی سوم و توی استادیوم اهمیت دارد. شعارهایشان گاهی هم شیرین است. بجز وقتهایی که مثلا می گویند: مهدی با اون قرارداد... و از این حرفها.
دسته ی پنجم که عذرشان موجه است. معلوم نیست که با امام حسینند یا با یزید. همیشه آخر تحلیل هایشان یک اما هست که تمام قضیه را منتفی می کند. اگر چنین یادداشتی را بخوانند صراحت آنرا وقاحت تلقی می کنند. خودشان عمرا چیزی نمی نویسند. و اگر بنویسند در رد و قبول نوشته های دیگران می نویسند. آنها بیشتر پیشکسوتان و بزرگترها و میانسالان و میانه روهایند.
فوتبال حرام است. آن بازی که ستاره های در پیتش بنز و بی ام دبلیو سوار شوند و گاهی برای رفع عذاب وجدانی که ندارند به کودکان محک پولی بدهند برای فرهنگ ما نیست. برای تاریخ ما نیست. برای شیعه های مردی نیست که سنگ بر شکمش می بست.
اینکه چرا از بالا دستور گل گرفتن درهای فدراسیون را نمی دهند به این معنی نیست که فوتبال موید است. نه. خیلی چیزهای دیگر هم مثل فحشا و اختلاس و رسانه ی غیرفرهنگی و موسیقی مبتذل داخلی و دانشگاههای مدرک فروش هم هست که بزرگان از بودنشان غمگینند و در پی راهکار اصلاحشان هستند.البته که در چنین آخرالزمانی، اشتغال جوانان به حرامگونه ی فوتبال شاید بهتر از تکیدنشان در پای منقل و زر ورق و سیخ و سنجاق باشد. هر چه باشد برای یک جامعه، جوان برنزه ی خوش اندام خوشگل خوشبخت بهتر است از معتاد مافنگی و فیلسوف دیوانه و بیکاره ی محله های پایین شهر.
اگر فوتبال نبود خیلی از این مزدا و آزرا نشینان باید واکسی میشدند. اما حالا به لطف همان پولهای بادآورده ی فوتبال، دانشگاه رفته اند و دکترا می گیرند و بعدها قرار است در همین فدراسیونها و باشگاهها و هیئتها کاره ای بشوند. آنوقت دیگر ما دیپلمه ها را که ملاغه نمی زنند.
روز بارانی رشت شاید پیش پایمان ترمز کنند و خبرنگار بی دوچرخه و بی الاغ را تا دو سه خیابان بالاتر برسانند؛ آخی، خبرنگار بیچاره، چقدر من موفق و با اراده بودم که به جایی رسیدم... اینها فقط می نویسند و به درد نمی خورند. مفید نیستند. من ستاره ی ملت بودم.
آری تو ستاره ی آن لایه از ملتی بودی که ابتذال را می پسندید. نه آن لایه که در سردشت و گیلانغرب مدفون شدند. نه آن چهره های مستعد شهادت آبان 59، که در محضر امامشان گریستند.
صد البته که من هم از ابتذال دهه ی 90 مبری نیستم. من هم بخشی از آنم. این را می نویسم که کمی کمتر مبتذل باشم. امشب در آغاز محرم حسین می نویسم که کمی کمتر یزیدی باشم.
اینجا کانون شیعیان علی ست. اینجا عربستان نیست. استقلال، الهلال نیست. و اسطوره های ما نظیر شاهزاده ی سعودی، مستراح زرین نداشته اند. اگر آنها دلارهایشان را میلیونی خرج فوتبال می کنند ربطی به ما ندارد. آنها خیلی کارهای دیگر هم می کنند.
در شهری که هنوز کسانی غم پرداخت ویزیت پزشک و پیچیدن نسخه و هزینه ی دوا درمان و جراحی قلب و فلان و فلان را دارند، داشتن فوتبالی که رقم کوچک قراردادش دویست میلیون تومان باشد، حرام است.
سینما و موسیقی و بازارمان هم بهتر نیست. که این خود موضوع یادداشت دیگری خواهد بود.
وحید شعبانی
24 مهر 94