روشنایی ، تاریکی را پشت سر گذاشته بود.هوا تمایل به ریزش باران داشت.تو گویی آسمان همه غم های عالم را یک جا با خود حمل می کرد.سرما در تنم نفوذ کرده بود.به محض ورود به اداره ، با عجله خود را به رادیاتور اتاق کارم نزدیک کردم. گرمای مطبوعی از خود بیرون می داد. در حال انجام امورات اداری بودم که یکی از همکاران محترم با گلایه وارد اتاق شد.
روی صندلی مندرس اتاق کارم نشست.نخست اشاراتی گذرا به دوران مشترک کاری کرد.توجه اش معطوف به رعایت حرمت یکدیگر بود و بر تعهد به کار و نگاه سازمانی و پیشبرد اهداف و امورات حوزه کاری و سجایای اخلاقی مدیران و کارمندان در گذشته کرد.همکار پیشکسوت که او را انسانی دانا ، توانمند ، صادق و خبره در اداره کل می شناسیم می گفت:" .... در گذشته ، اکثریت قریب به اتفاق مسوولین و کارمندان، از اخلاق نیکو برخوردار بودند. درعین حال، کار بلد و گره گشا بودند.اما، اکنون بی ادبی ، بی احترامی ، خبر چینی و گستاخی بسیار پررنگ شده و بیشتر این رفتار غیرمتعارف نزد کسانیست که نو کیسه هستند.همان هایی که در اثر بی مبالاتی مدیران ناکارآمد ، از طریق افراد غیر مرتبط ولی ذینفوذ به محل کار ، تحمیل و تزریق شده اند! " درست می گفت.تحلیل خود را از اوضاع و احوال محیط کار، محیط اطراف ، جامعه و از رفتار های غیر متعارف فرهنگی و اقتصادی ، آن چه که می دانستم ، به زبان آوردم. ودر نهایت گفتم:" .... بهترین انتقام در زندگی این است که به راه خود ادامه دهید. اتفاقات بد را فراموش کنید. به هیچ کس اجازه ندهید از تماشای رنج احتمالی تان لذت ببرد.شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید و مسیر زندگیتان را به زیبایی ترسیم کنید. در گرفتاری های احتمالی ، باید اندیشه را به جنب و جوش در آورد، نه اعصاب را.با این شیوه ی اتخاذی می توان جلوی همکاران شرور و فاسد اداری با اقتدار ایستاد و کار درست را در زمان درست ، انجام داد." " سیاوش رضازاده - شنبه 25 بهمن ماه سال 1399 خورشیدی - رشت "