اینکه گفته شود کارمندان پذیرفته اند که با این حقوق و مزایا در تشکیلات کارکنند و براین روال باید دل به کار بدهند،در اساس سخنی بدوراز عقل معاش است .
کارمند بواقع فردی است که با ورود به ساختار آرزوی رسیدن به کاری را داشته که با آن به ادامه زندگی خود فکر کند و با این کار روانش را امنیت ببخشد.
پس وقتی کارمند درانتخاب کار خود اختیار ندارد یعنی نیاز وناچار بودن او را به این وادی کشانده باشد، بدیهی است که آن کار را هم تنها برای نیازروزمره انجام می دهد .
البته یک بند انکارناپذیرهم براین نگرش است و آن اینکه کارمند در جایی دل به کارمی دهد که بداند آدم های بالادستی آن ساختاردر تراکنش پولی، ایجاد جوهمدلی، راستکرداری ودادگری وآزادمنشی سرآمدهمه باشند.
اینکه وقتی کارمندی مثلا در اداره ورزش به عمرخدمت 30 ساله اش حتی یکدست تن پوش ورزشی را از نزدیک به چشم ندیده باشد وآنگاه، آنگاه برخی ها با سفارش این و آن گونی گونی به تاراج ببرند،! آیامی شودانتظارداشت که آن کارمند به سخن مدیران ازته دل گوش فرادهد وفکرکند که دل ودست اش ازاین افراد ایمن خواهد بود واز ته دلش بپذیرد راستکرداری را و منش و مهرورزی را و نهایت هرآنچه مرام نیکویی را ؟.
و گویا ما همچنان پس از 41 سال برای تحقق این همه کردارخوب نیازمند آنیم که مدیران مان دراتاق شیشه ای بنشینند و هرآنچه انجام می دهند را مردم ببینند و آرامش دل پیدا کنند تا فراوده اش بشود کارخوب و ایمان به ساختار.
خب آیا کارمند با این گونه ای از مدیرانی که راستگویی و راستکرداری ندارند، دل خواهند بست و ایمان پیدا خواهند کرد و با هم آوایی همدیگر، آینده ساختاررا بسامان خواهند کرد ودرنهایت به توسعه پایدارخواهیم رسید !؟.
وشما سراغ دارید مدیرانی را که به این ویژگی آراسته باشند و باند بازی و بازی خوردن از نمایندگان و مدیران بالادستی پیشه آنان نباشد وراستکرداری پیشه کرده باشند و مردم را درمسیر هوای نفس خود هزینه نکنند !؟.
اینها را دیده ام که می گویم و می دانم از این گفته های من کسانی دلخور و فسرده خواهند شد و می خواهند جان به تن مان نباشد ،که شرمگنانه مماشات و سیاست بازی درکشور با بی دادگری هم خانواده شده و برخی از این گونه ی مدیران خیال می کنند که این راه رستگاری است و این ماندن شان آنی می شود که همه از هم تمجید کنیم و همه باهم در یک آبشخور بماینم که به نظرراهی جزاین، بیراهه ای بیش نیست.
چنین زیستی حیوان گونه که بیاییم تنها نیازمادی خود و جریان خود خواسته را از بدنه ساختار برآورده سازیم ، بلایی بی سرانجام را در تن و جان بسیاری از مدیران و موکلین مردم انداخته و برآیند آن اینکه 90 نماینده مجلس می شوند مصرف بیت المال و صلاحیت شان تایید نمی شود که اینها مشتی از خروارند .
حالا دراین ساختار اداری اگر که خیال ورمان دارد عده ای دادگری پیشه خواهند کرد و کارگزینی ،بازرسی ،حراست و مدیران کل آن بهنگام ودر راستای آنچه مروت ، مهروزری و دادگری است ،عدالت را رعایت کنند ،خواستنی رویا گونه وبلند پروازانه خواهد بود .
چرا که اینها نمی توانند ازمافیای قدرت با توان گماردن هر کس و ناکسی از استان های دیگر که با کارچاق کنی و سیاست بازی به ناگاه مدیر می شوند و معاون فلان اداره و بواقع سرنوشت مردم استان را دردستان خود می گیرند، برخورد کنند.
یکی از این همه را به شما نشان می دهم و آن دو استاندار سال های اخیراستان گیلان هستند که هردو از بوشهر آمدند و اساسا نیازی هم به کارنامه خوب وبد نداشتند ،حال آنکه شاید دهها و دهها انسان فرهیخته و سیاست مدار در استان مان داشتیم و این بازی سیاست وباند بازی بوده که آنان را در این موقعیت قرار داد و بی تردید توقع توسعه یافتگی از اینان هم طنزی بیش نخواهد بود؟.
و نمی دانم چرا گیلانیانی که دهها و دهها نیروی کارآمد و متخصص(یادمان باشد که نقد مان ازمدیران متخصص و کارآمدغیربومی نیست ) در بخش های مختلف دارند و از فرهنگ متعالی تری نیز برخوردارند، باید اسیر دست برخی نمایندگان و جریان های سیاسی سالوس باشند تا مدیرانی راکه جزبله قربان گویی کاردیگری بلد نیستند ،به کار گمارند!؟.
البته تا یادمان نرفته یاد آوربشوم که یک کار را مدیران استانی مان خوب بلدند و آن اینکه خودی ها را در چشم بهم زدنی حذف می کنند و لولوهای بسیاری را از استان های دیگرکه سفارش های آنچنانی دارند امین خود می پندارند و پست های مدیریتی می دهند تا همچنان بمانند و تباهی پیشه کنند و مردم را دربلوای سیاست بازی به بازی بگیرند و نان حرام شان را بخورند که این نیاز امروز زندگی شان است. محمد پور بی بالان