اگر چه دولت ها باید در قبال همه ی حوزه های زیستی آدم ها احساس خدمت رسانی بی منت داشته باشند ،در شکل بدبینانه اش آنکه حداقل برای باقی ماندن شان در اریکه قدرت کارهایی خواهند کرد که مردم همراه و پشتیبان باقی بمانند ، مردمی که بواقع (نقل قول)ولی نعمت کارگزاران هستند، همراه باشند که این سود دو جانبه و فراگیر بشود.
برای این کار دولت ها تلاش دارند که با تدابیر و راهکارهایی متفاوت و مختلف این هم آوایی را تداوم بخشند، تداومی که اگر خدای ناکرده نیت وعشق به خدمت نباشد، حداقل اش عشق به ماندن در قدرت را معنا و مفهومی دیگر گونه بخشد .
ورزش یکی از این حوزه های زندگی بشر است که دولت ها پس از پی بردن به اهمیت فراوانش در کاهش بحران ها وتنش های اجتماعی، زاویه خود را به سمت آن کج کرده تا از خوبی های آن برای امنیت بخشی به جامعه سودها ببرند .
آمدند که کمک کار ورزشی ها باشند ودراین مسیر هدایت فرهنگی جامعه را با استفاده از این ابزار نوین به روزکنند، روزآمدی که هم خودشان از ماندن در قدرت لذت ببرند و هم مردم احساس غرور ملی و از این جورحرف ها داشته باشند .
تا همین چند سال پیش ورزشی ها هم برای خودشون مربی بودند،هم روانشناس ،هم اینکه هزینه اعزام تا اردوهای تیم ملی را با خالی کردن آخرین ذخیره های مالی خانواده ها انجام می دادند و آخرش هم چیزی گیرشون نمی اومد جز اینکه بگویند یارو خیلی پهلوونه.
این بدشگونی مالی ورزش و ورزشکاران با ورود صنایع عظیم وکارخانجات وسود بردن آنها از ورزشی ها برای تبلیغ کالاهایشان کمی کم شد ونم نم ورزشکاران هم سری در سرها بلند کردند و شدند مایه غرور ملی .
با الگو قرار گرفتن ورزشکارانی که رکوردهای جهانی را جابجا می کردند و قهرمانی های رشته های پرطرفدار را رقم می زدند، رشته های تحصیلی ورزشی تا سطح دکترا و بالاتر از آن هم رسید و آنوقت به فکر افتادند که برای ماندن در آن بالای قهرمانی آسیایی و جهانی وسود بردن بیشتر تولیدگنندگان و دولت مردان ؛به ورزش پایه هم کمی بیشتربپردازند .
این شد که چند سال پبیش دردولت احمدی نژاد اولین المپیاد ورزشی کشور را با هزینه های چند میلیاردی بپاداشتند تا رشته های ورزشی به شکل بنیادین و ادامه دار در سطح قهرمانی آسیا و جهان بدرخشند .
نشان به این نشان که وقتی ورزش دست سیاسی ها دست به دست شد،آنها هر روزی که عشق شان کشید با هر پدرسوختگی ای که شده هیات وفدراسیون بهتر و کارآمدتر را با قوم جدید سیاسی جابجا کردند تا آخرین کورسوی امید المپیاد ورزشی ایرانیان درافق محو شود.
حالا که پنج شش سالی از این ماجرا گذشته و همه گویا یادشان رفته که چه ثروت و سرمایه ملی را به باد داده اند، عده ای دوباره این آزمون به بیراهه رفته را کوک و سازی جدید درانداخته اند تا بگویند این کار نو، نوآوری ای است که بی تردید به بار خواهد نشست .
ما که بخیل نیستیم، بقول معروف کورچی می خواهد دوچشم بینا، سخن این جاست که گستره این بسترسازی جدید دورنما داشته باشد . پول و پله اش برای سال های مدید کد دار باشد،کوتاهی و درازای مدت به بار نشستنش قابل ارزیابی باشد، یه کسایی هم باشند که از حیف ومیل پول ها در بخش حواشی پاسداری کنند. پاسدار آن باشند که بچه ها ی بی گناه ابزار دست، دست اندرکاران نشوند.
اینکه نخبه های ورزشی از درون مدارس استخراج شوند و به هیات ها و درنهایت به فدراسیون ها تحویل شوند و فرایند این کار بشود قهرمانانی بی بدیل در تاریخ این سرزمین ،بی شک کاری بسزا و تحسین برانگیز است .
اما آنچه که تاکنون در این شکل از کردارهای مدیران مشاهده شده هیاهوی بسیار برای هیچ بوده است ،هیاهویی که کم کم و نم نم از آن شور و حرارت می افتند و یا با چرخشهای سیاسی کشور به یکباره رها شده و بازهم ثروت ملی برباد رفته است و امید جوانانی ناامید.
امید آنکه این بار فال زینب راست باشد و جوانان مان با آن همه شور و عشق و حرارت در دستان مدیران و مربیان بدشگون اسیر و دلزده نشوند و در میانه راه؛ راه کج نکنند ،که این زیانی بس دوچندان بر پیکر آینده سازان کشور خواهد بود .
حبیب محمد پور بی بالان