سه شنبه 28 فروردین 1403        پایگاه خبری تحلیلی نوداد گیل

پایگاه خبری تحلیلی نوداد گیل :سیروس قایقران در روز اول بهمن سال 1341 در روستای کولیور بندر انزلی متولد شد، و بعد از بازی در تیمهای محلی، توسط محمدرضا مرادی که یک مربی استعدادیاب بود کشف شد؛

" در آن زمان دوچرخه ای داشتم و در محلات می چرخیدم و بازیکنهای مستعد را پیدا می کردم و به ملوان دعوت می کردم. "

در بهار سال 1355 بازی دوستانه ای در روستای کولیور بندر انزلی برگزار شد که زادگاه پسربچه ی پانزده ساله ای بود که سیروس نام داشت؛

" در آن بازی، درخشش پسربچه ی سیه چرده ای چشمم را گرفت، . مدام در تمام طول بازی به حرکاتش خیره بودم. "

مرادی، سیروس پانزده ساله را به تمرینات تیمهای پایه ی ملوان دعوت کرد که همگی زیر نظر مربی بزرگی به نام بهمن صالح نیا فعالیت می کردند؛

" سیروس پسربچه ی لاغر و ترکه ای بود که مرادی او را از کولیور به ملوان آورد. من به مرادی گفتم: تو این مار سیاه را از کجا پیدا کردی؟ "

صالح نیا به مرادی توصیه کرده بود که بچه های ریزاندام را جذب نکند و تمرکزش را بر نوجوانهایی بگذارد که فیزیک قوی تری دارند؛

" به آقای صالح نیا گفتم: بهمن خان، او بازیکن فوق العاده ایست. بعد از آن گفتگو، بهمن صالح نیا در حین رفتن، مدام بر می گشت و نگاهی به بازی سیروس در زمین می انداخت. بعد که تمرین تمام شد آقای صالح نیا صدایم زد و گفت که آن پسربچه را نگه دار. خیلی با استعداد است. "

بهمن صالح نیا: یک امتیاز استثنایی که من در سیروس مشاهده کردم سر بالا بازی کردن و پاسهای بلند دقیق و هوش سرشارش بود.

کمتر از 10 سال بعد، سیروس قایقران بزرگترین بازیکن فوتبال ایران بود.

سیروس قایقران بعد از پذیرفته شدن در تیمهای پایه ی ملوان، خیلی زود قابلیتهایش را نشان داد و در هفده سالگی به تیم اصلی بزرگسالان باشگاه راه پیدا کرد. در آن زمان سرمربیگری ملوان بر عهده ی نصرت ایراندوست بود؛

" بعد از انقلاب، در بازی با تیم بندر بندر انزلی، من از سیروس در پست دفاع چپ استفاده کردم. او اولین باری که برای ملوان بازی کرد دفاع چپ بود. خوب هم بازی کرد. رضا ویشگاهی، دفاع چپ تیم، مصدوم بود. وقتی ویشگاهی به ترکیب تیم برگشت سیروس را به مرکز زمین منتقل کردیم که در کنار محمود فکری، زوج خط میانی ملوان شدند. بعد از سال 60 هم که من از ملوان رفتم او به پیشرفتش ادامه داد. "

در آغاز دهه ی 1360 سیروس قایقران با پیراهن شماره ی 9 ملوان در خط میانی این تیم در کنار ستاره هایی بازی میکرد که بعد از نسل طلایی دهه ی 50 ملوان، دوران با شکوه تازه ای را برای فوتبال بندرانزلی رقم می زدند. یکی از این ستاره ها سنگربان جسوری به نام محمد حبیبی بود؛

" سیروس قایقران جزو فوتبالیستهایی بود که باید دهها سالها بگذرد تا ستاره ای نظیر او ظهور کند. و در حال حاضر کسی مثل او با آن قدرت شوتزنی، قدرت سرزنی، قدرت دوندگی، قدرت جنگندنی، و قدرت مدیریت در فوتبال ما وجود ندارد. نام او با نام ملوان اجین است. حتی وقتی از ملوان جدا شد، کسی نام او را از ملوان جدا نکرد. بازیهای ماندگاری که او برای ملوان به نمایش گذاشت در جاودانه شدن نام او تعیین کننده بود که نقطه ی عطف آنها دیداری بود که ما دو بر صفر، پرسپولیس را در انزلی شکست دادیم و به فینال جام حذفی فوتبال ایران رسیدیم.

اسفند ماه سال 1363

ملوان 2 - 0 پرسپولیس

ورزشگاه تختی بندرانزلی

 

ملوان ابتدا روی ضربه ی آزاد سیروس به گل رسید. سپس قایقران روی پاس احمد زاده یک گل دیگر زد.

بازی رفت در تهران با پیروزی دو بر یک پرسپولیس به پایان رسیده بود. و ملوان با یک گل به فینال جام حذفی فوتبال ایران می رسید. اما برای ستاره ی فوتبال بندر، یک گل کافی نبود. او به وحید قلیچ، سنگربان پرسپولیس، قبل از بازی گفت که دو گل به تو می زنم، و همین کار را هم کرد.

ملوان روی درخشش ملوان پرسپولیس را به زانو در آورد. بعد از آن به تهران رفت و فینال جام حذفی ایران را در خانه ی استقلال برگزار کرد. فینال نفسیگری که در ورزشگاه آزادی تهران، و در مقابل دیدگان هزاران هوادار استقلال به ضربات پنالتی کشیده شد.

اولین پنالتی ملوان را سیروس قایقران بر خلاف جهت حرکت عابدزاده وارد دروازه ی استقلال کرد. و در نهایت ملوان با پنالتی پایانی قدیر بحری به قهرمانی ایران رسید.

بعد از درخشش با پیراهن ملوان و رسیدن به عنوان قهرمانی جام حذفی فوتبال ایران، سیروس قایقران به تیم ملی فوتبال ایران دعوت شد و از ارکان اصلی پیروزی های این تیم در سالهای دهه ی 60 بود. تک گلی که قایقران در نیمه نهایی بازیهای آسیایی پکن به کره ی جنوبی زد هرگز از اذهان فوتبالدوستان ایران محو نخواهد شد.

در سالهای دهه ی 1360، و در اوج حکومت سرخابی های تهران در فوتبال ایران، سیروس قایقران ناگهان قد علم کرد و بازوبند کاپیتانی تیم ملی فوتبال ایران را بر بازو بست.

زمانیکه در روز یازدهم آذر ماه سال 1367، سیروس قایقران برای اولین بار کاپیتان ایران شد اولین شهرستانی تاریخ فوتبال ایران بود که بازوبند کاپیتانی تیم ملی فوتبال ایران را بر بازو می بست، و این برای سیروس به معنای رسیدن به اوج شهرت و محبوبیت بود.

محمدرضا مرادی به کشف خود افتخار می کند. کشف ستاره ای که اسطوره شد؛

" سیروس وقتیکه به اوج شهرت رسیده بود خود را گم نکرد. نه تنها اسطوره ی فوتبال، بلکه اسطوره ی اخلاق بود. او روانشناس بود. در زمان حضورش در تیم ملی، جوانهای گوشه گیر ملی پوش را هدایت می کرد و دلگرمی می داد. می گفت من هم مانند شما هستم. من هم شهرستانی هستم. نباید خود را دست کم بگیرید. و آنچنان جوانها را درک می کرد که به آنها روحیه می داد. "

یکی از این جوانها بهزاد داداش زاده بود که زمانی در تیم ملی فوتبال ایران با قایقران همبازی شد؛

" وقتی در سال 69 به تیم ملی دعوت شدم سیروس مرا با اصرار به خانه اش دعوت کرد که از یک همشهری شمالی پذیرایی کند. "

احمد آهنگی در تیم منتخب گیلان مربی سیروس بود؛

" قایقران همتا نداشت. بی نظیر بود. همه ی همبازیهایش بارها اعتراف می کردند که: وقتی در کنار سیروس بازی می کنیم قوت قلب داریم. "

علی ناصح، همبازی سیروس قایقران در لیگ قدس: در بازیهای خارج از خانه، آقا سیروس تکیه گاه ما بودند. وقتی در اهواز، در مشهد یا همدان بازی داشتیم، وقتی توپ به آقا سیروس می رسید ما نفسی به راحتی می کشیدیم. او تکیه گاه تیم بود. "

ذهن ستاره ی فوتبال بندر در بهترین دوران بازیگریش، بیش از آنکه درگیر دغدغه های مربوط به پیشرفت و موفقیت در عرصه ی فوتبال باشه، معطوف به بدست آوردن رضایت دوستان، همبازیان و هوادارانش بود.

نصرت ایراندوست که در اواخر دهه ی 50 در ملوان مربی سیروس بود با روایت خاطره ای، شاگرد فقیدش را به یاد می آورد؛

" یک روز ما سر تمرین بودیم دیدم سیروس با عظیم کامران آمد در حالیکه دو ساک و دو دست لباس ورزشی به همراه داشت. عکسی هم از آن روز دارم. همانجا لباسها را به بچه ها داد و عکس یادگاری گرفتیم. بعدها عظیم کامران به من گفت که سیروس پول نداشت. 200 هزار تومان قرض کرد و از تهران برایتان لباس خرید و آورد. "

محمدرضا مرادی: سیروس، والا بود. افتاده بود. ساده بود. دوست داشتنی بود. با وجودی که هیچ چیز در زندگی اش نداشت. آنچه هم که داشت برای کسانی بود که بعدها بر سر گورش می شنیدیم که برخی ها آه و ناله می کردند که سیروس، دست آنها را گرفته بود. "

محمد احمد پور، کاپیتان سابق منتخب گیلان، دوست و همبازی سیروس قایقران: به یاد می آورم که با تیم مازندران بازی داشتیم و سیروس را به یک جشن عروسی دعوت کردند. و سیروس عزیز با آنکه بعد از ظهر بازی داشتیم، ساعت یازده با دو کادوی اساسی، به ملاقات داماد رفت و کادوهایش را داد و سپس به هتل برگشت و به هیچکس هم نگفت. من چون کاپیتان تیم بودم از او پرسیدم کجا بودی؟ یک ساعت نبودی. گفت ناهار هم خورده ام. در یک عروسی بودم که آن واجب تر از بازی امروز بود. اینقدر بزرگ بود و به همنوعش کمک می کرد.

بهمن صالح نیا: سیروس هر چه داشت مال دیگران بود. آنقدر جوان با گذشتی بود. آنچه درآمد داشت بین دیگران که نیاز داشتند تقسیم می کرد.

محمدرضا مرادی: من می خواهم بگویم که اگر مرگش زود رقم نمی خورد او تبدیل به یک تختی ثانی می شد.

دهه ی 70 با درخشش قایقران با پیراهن زرد رنگ کشاورز آغاز شد. در سال 1370 پاسهای طلایی سیروس قایقران، نام جمشید شاه محمدی را به عنوان بهترین گلزن فوتبال ایران، بر سر زبانها انداخت.

سه سال بعد، در سال 1373، بعد از کناره گیری یورگن گده ی آلمانی از سرمربیگری کشاورز، سیروس قایقران، رهبری کشاورز را بر عهده گرفت. اما در میانه های فصل، بعد از شکست در جام حذفی، کنار گذاشته شد. اولین تجربه ی مربیگری، خاطرات تلخی را در ذهن قایقران بر جای گذاشت. بطوریکه در جایی گفـت: برخی می گفتند کشاورز را یورگن گده ساخته. من هم می پذیرم که گده به جوانها اعتقاد زیادی داشت. ولی وقتی من کشاورز را تحویل گرفتم ناگهان عده ای از ستاره های تیم رفتند. و من به زحمت توانستم تیم تازه ای بسازم. افسوس که پاسخ زحمتهای مرا با بی انصافی دادند.

بعد از خروج قایقران از کشاورز، این تیم در بین شانزده تیم، در رده ی شانزدهم جدول قرار گرفت و سقوط کرد.

بعد از پایان روزهای زرد رنگ کشاورز برای قایقران، سیروس که به تازگی به جرگه ی مربیان پیوسته بود، دچار نوعی دلزدگی از فضای حاکم بر فوتبال ایران شد.

افسانه اسدان، همسر سیروس قایقران: در آن اواخر، سیروس دلزده شده بود. مایوس بود از بی وفایی ها و نامردمی هایی که دیده بود.

در چنین فضایی، سیروس قایقران که بی میل نبود به شمال برگردد و در ملوان فعالیت کند راهی جنوب شد و سرمربیگری تیمی به نام مسعود بندرعباس را بر عهده گرفت. در آن سالها احمد آهنگی از مربیان فوتبال گیلان بود؛

" سیروس از استان خارج شده بود. و در اینجا از او خوب بهره نگرفتیم. "

عزیمت قایقران به بندرعباس، داستان مبهمی است که هنوز اذهان بسیاری از دوستان، همبازیان و هواداران سیروس را درگیر خود می کند. قاسم سلطانزادی که در دهه ی 1350 از بهترین ستاره های ملوان بود درباره ی این موضوع صحبت می کند؛

" سیروس وقتی به بندرعباس می رفت خیلی غمگین بود. حق، این نبود که قایقران به بندرعباس برود. برخی ستاره ها هستند که ارزششان خیلی بالاست. جایگاهشان هم باید بالا باشد. جایگاه قایقران بندرعباس نبود. باید در همین بندرانزلی او را نگه می داشتند. در همین تیم ملوان، او را به کار می گرفتند. چرا قایقران با آنهمه ابهت و آنهمه عظمتش باید بعد از پایان دوره ی بازیگری اش به بندرعباس می رفت؟ مگر همین شهر برایش جا نداشت؟ "

محمد حبیبی، دوست و همبازی سیروس: فکر می کنم اگر در دوره ی مربیگری به سیروس روی خوش نشان می دادند میشد به او کمک کنند که حداقل در ملوان از او به عنوان مربی استفاده می کردند که متاسفانه چنین کاری صورت نگرفت.

این در حالی بود که بهمن صالح نیا، مرد همه کاره ی باشگاه ملوان در آن زمان، از تمایل سیروس برای حضور در بندر، مطلع بود؛

" آن اواخر سیروس دوست داشت به انزلی بیاید. حتی دوستهای مشترک را واسطه کرده بود که (بهمن خان دستم را بگیرد به ملوان بیایم). من هم این پیشنهاد را داده بودم او را بیاورم.

در کنار این، نظریه ای هم وجود دارد که از تمایل سیروس برای بازگشت به میادین بازیگری فوتبال حکایت می کند.

محمد حبیبی: نقل قول زیاد است. نقل قول هست که وقتی تیم ملی به جام جهانی 98 فرانسه رفت من شنیدم که سیروس در جایی صحبت کرده بود و حسرت خورده بود. البته بازگشتش به میادین فوتبال خیلی سخت بود.

نصرت ایراندوست، از مربیان و ستاره های سابق ملوان: سیروس نیامد که به صراحت اعلام کند که دوست دارد به ملوان بیاید. من فکر می کنم هر کس در همان زمان مربی ملوان بود، چه آقای صالح نیا، چه من، و چه آقای احمدزاده، اگر سیروس لب تر می کرد که من می خواهم بیایم برایتان بازی کنم، ما با کمال میل قبول می کردیم، چون سیروس یک فرمانده بود. ولی من احساس می کنم که او یا به خاطر حجب و حیا، یا به خاطر اینکه نمیخواست از تیمهای بزرگ به تیمهای شهرستانی برنگردد، حرفی از بازگشت به ملوان نزد. ولی اگر می آمد همه ی انزلی پذیرای او بودند.

محمدرضا مرادی، کاشف استعدادهای ستاره ی فوتبال بندر، در آخرین ملاقاتش با سیروس قایقران: در همان ملاقات کوتاه از او پرسیدم سیروس جان چرا به انزلی بر نمیگردی؟ فقط دو کلمه جواب داد؛ گفت: ولش کن.

به نظر می رسد که سیروس قایقران در سالهای آخر حیاتش حرفهای زیادی برای گفتن داشت، اما برای ستاره ی کم حرف، کم رو، و کم توقع فوتبال بندر، بیان آنچه در دل داشت کار دشواری بود.

عزیز اسپندار ستاره ی سابق ملوان: سیروس بسیار دوست داشتنی بود. وقتی با او حرف می زدی سرش را پایین می انداخت و فقط گوش می داد. با بزرگترش اینطوری بود. اگر هم احیانا دلخوری داشت هیچوقت به زبان نمی آورد. سرش را پایین می انداخت.

محمدرضا مرادی: میتوان گفت که به جای وفا به او جفا شد. اگر بگوییم عمدی بوده گناه کرده ایم. ممکن است این رفتارها از ندانم کاری ها بوده.

سرانجام زمانی فرا رسید که سیروس قایقران از همه ی آنچه که ذهنش را درگیر می کرد رها شد و فارغ از همه ی سایه روشنهای حاکم بر فوتبال، تصمیم گرفت باز هم مثل دوران بازیگری، ستاره ی سرنوشت خود باشد، و سکان قایق زندگی خود را خود در دست بگیرد. سیروس قایقران، ستاره ای که به بندر عشق می ورزید در آستانه ی بازگشت به انزلی بود.

آخرین روزهای سیروس، فروردین 1377؛

همه ی کسانی که در آن آخرین روزها با او ملاقات کردند به یاد می آورند که سیروس قصد داشت به تهران برود خانه اش را در پایتخت بفروشد و به انزلی برگردد و یک باشگاه تاسیس کند.

روز هجدهم فروردین 1377، خبری در سرتاسر گیلان پیچید که باور نکردنی به نظر می رسید. سیروس قایقران، فوتبالیست محبوب اهل بندرانزلی، و صاحب آن لبخندهای همیشگی، در مسیر رفتن به تهران، در یک سانحه ی رانندگی، در حوالی امامزاده هاشم، جان باخت.

در بندر خاک مرده پاشیده بودند. سکوتی مرگبار همه جا را فرا گرفت. در آغاز هیچکس چیزی نمی گفت. همه با نگاههای خیره ی معنی دار از هم چشم بر می داشتند. هیچ جنبشی نبود. همه خشکیده بودند.

سپس کامران جعفری، گزارشگر معروف فوتبال، و مجری سیمای گیلان در مقابل دوربین ایستاد و صدایش را از بغضی که در گلو داشت گذراند؛

"امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم، شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر

سیروس قایقران، کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران، و بازیکن ارزنده ی منتخب گیلان، استقلال انزلی، چوکا، و ملوان نیروی دریایی بندرانزلی به دیار باقی شتافت... "

گیلان، در عزای عموی بود.

بهمن صالح نیا: صبح روزی که سیروس تصادف کرد، من پشت چراغ قرمز بودم که او را سوار بر رنویش دیدم. مرا دید و سلامی کرد. آن لبخند همیشگی اش هنوز در ذهنم هست.

محمدرضا مرادی: هر زمان که او را می دیدم لبخند بر لب داشت. خنده از لبش هیچوقت جدا نمیشد.

هر چند که سیروس قایقران در روز نوزدهم فروردین 1377 در روستای کولیور بندر انزلی به خاک سپرده شد، اما یادش آنچنان در قلب مردم بندر زنده است که گویا ستاره ی فوتبال بندر در ملاقات با آفتاب مرگ، هرگز غروب نکرده است.

او در قلب همه ی انزلی چی هاست. نه تنها انزلی چی ها، بلکه همه ی ایرانی ها.

امید هرندی: از زمان درگذشتش تا حالا، هنوز که هنوز است مردم بندر انزلی بر قایقش سوارند و او را از یاد نمی برند.

جاوید جهانگیری: قایقران پرواز کرد. کسی که مُرد دیگر نامش را نمی برند. قایقران پرواز کرد. او که نمی میرد. تا تاریخ فوتبال ایران هست قایقران هست.

امروز هیچکدام از ستاره های فعلی باشگاه ملوان، پیراهن شماره ی 9 باشگاه را بر تن نمی کنند، زیرا باور دارند سیروس قایقران هنوز در کنارشان حاضر است و با پیراهن سفید شرافتش، در آسمان بندر می درخشد.

بهمن صالح نیا: یک بار به او گفتم میخواهی تو را برای ادامه ی فوتبال به ترکیه بفرستم؟ گفت: هیچ جا برای من کنار این دریا نمیشود. من انزلی را با هیچ جا عوض نمی کنم.

نویسنده : وحید شعبانی